دیدن



آیا با مطالعه جشنواره فیلم فجر به درک مناسبی از وضعیت سینمای ایران می‌رسیم؟

معمولاً از جشنواره فیلم فجر به‌عنوان ویترین سینمای ایران یا بهار سینمایی نام برده می‌شود چراکه غالب آثار سینمایی که حرفی برای گفتن و ردی از هنر دارند و در سال گذشته تولید و در سال پیش رو اکران خواهند شد در این جشنواره شرکت می‌کنند. بر طبق آمار سایت سینماتیکت تا تاریخ 20 بهمن 1397، مجموع فروش فیلم‌های سینمایی در سال 97 تا این تاریخ برابر با 228 میلیارد و 950 میلیون و 830 هزار تومان بوده که از این مقدار مبلغ 91 میلیارد و 852 میلیون و 879 هزار تومان مربوط به فروش فیلم‌های حاضر در جشنواره سال گذشته یعنی سی و ششمین جشنواره فیلم فجر و مبلغ 4 میلیارد و 102 میلیون و 405 هزار تومان مربوط به فیلم‌هایی است که در جشنواره‌های سی و پنجم به قبل حضورداشته‌اند، که نتیجه می‌شود 41.91 درصد از فروش سینما در سال 97 مربوط به فیلم‌های حاضر در جشنواره است. باقی فروش (یعنی 58.09 درصد فروش کل سال) هم بیشتر مربوط به فیلم‌های کمدی سطح پایین است که به‌عنوان یک اثر هنری قابل‌مطالعه نیستند اما به‌هرحال روی مخاطبانشان تأثیرگذارند و لازم است در پژوهش‌هایی به‌طور جداگانه درباره ارتباط مخاطب و آن‌ها بحث و بررسی صورت گیرد. مجموع فروش فیلم‌هایی که در دو دسته‌ی مذکور یعنی کمدی‌های سطح پایین و فیلم‌های حاضر در جشنواره‌های گذشته نبوده‌اند هم در سال 97 مبلغ 7 میلیارد و 411 میلیون و 661 هزار تومان اعلام‌شده است، پس بر طبق این آمار 93 درصد فروش فیلم‌ها به ‌غیر از کمدی‌های سطح پایین در سال 97 مربوط به فیلم‌های حاضر در جشنواره‌های فجر بوده است. با توجه به آمار ارائه‌شده و مشاهده‌ی آمار مشابه در سال‌های گذشته نتیجه می‌گیریم که با مطالعه‌ی آثار راه‌یافته به جشنواره فجر می‌توانیم به درک نسبتاً خوبی از وضعیت سینمای ایران منهای سینمای کمدی مذکور، در یک سال برسیم.

تحلیل آماری سینمای ایران

 

ادامه مطلب را در اینجا بخوانید.

ادامه مطلب

یا حق


آن سوی ابرها / مجید مجیدی/ هند

آن سوی ابرها این گونه آغاز می شود: نمایش قابی از هندوستان مدرن، سپس دوربین پایین می رود و با زاغه نشین های لایه دوم شهر روبرو می شویم، آنگاه نمایی زیبا اما بی معنی از افق و پس از آن شروع قصه اصلی فیلم. یکی از اصلی ترین نقدهای وارده بر فیلم را می توان با همین نحوه شروع فیلم با بیانی ساده توضیح داد، آن سوی ابرها متشکل از تعداد زیادی سکانس خوش ساخت است که کنار هم قرار گرفتن آن ها نتوانسته پیوستگی لازم و در نتیجه آن محتوای مورد نظر را ایجاد کند و همین امر است که باعث می شود مخاطب در برخی نقاط این اثر دو ساعته احساس خستگی کند، به عنوان دو نمونه، نمای ابتدایی به بیننده این گونه القا می کند که قرار است در داستان از تاثیرات تکنولوژی و مدرنیته و شاید ارتباط آن با زاغه نشینی و فقر در هندوستان صحبت شود اما قصه فیلم به کلی چیز دیگری است و یا آن نمای افق ابتدایی که بسیار زیبا و در عین حال بسیار بی معنی است! نمونه دیگر این گسستگی سکانس ها را در اوج کار یعنی نیمه دوم فیلم مشاهده می کنیم که در برخی صحنه ها مساله اصلی گم می شود و انگار شخصیت ها شرایط موجود را فراموش کرده اند و به کاری دیگر مشغولند. پایان بندی فیلم خیلی سریع و البته گنگ است و سوالات زیادی بی جواب رها می شوند. نکته جالب توجه دیگر استفاده زیاد کارگردان از سایه ها در فیلم است که در این مورد هم چون توضیح کافی وجود ندارد بیننده متوجه منظور سازنده نشده و عملا ذهنیت کارگردان برای تماشاگر بی اثر می شود. همانطور که گفته شد بیشتر سکانس های فیلم به تنهایی زیبا و درست ساخته شده اند و کاملا رد پای مجید مجیدی در حسی که مخاطب از آن ها می گیرد دیده می شود، مجموعه ای از فطری ترین احساسات انسانی اما حیف که مجموعه آنها یک فیلم سرپا را نتیجه نمی شود. موسیقی فیلم به تنهایی زیباست اما تقریبا در همه صحنه ها از موسیقی ای استفاده شده است که حسی یکسان القا می کند و این یکی از ضعف های کار است. در مجموع اگر بخواهیم مقایسه ای سریع داشته باشیم آن سوی ابرها بسیار جلوتر از محمد رسول الله، فیلم پیشین مجیدی است، اما به پای کارهای درخشان او مانند بچه های آسمان و رنگ خدا نمی رسد.


آبی / کارینا هولدن / استرالیا

آبی مستندی زیست محیطی است که به موارد زیادی در این حوزه می پردازد و در نگاه اول و از خارج اثر بیننده را از این همه خطر برای طبیعت شگفت زده می کند، از صید غیر قانونی ماهی ها گرفته تا آلودگی دریاها و اقیانوس ها و. بزرگترین اشکال فیلم که تماشاگر را در نیمه های آن دچار خستگی میکند و بینندگان فیلم در سینما به سراغ گوشی هایشان می روند کندی ریتم آن بوده و بدتر از آن اینکه بسیاری از تصاویر بدون هیچ دلیل زیبایی شناسانه یا خلق معنایی خاص اسلوموشن هستند، نریشن مستند هم در غالب دقایق مانند تصاویر بسیار آرام بیان می شود. تعدد راوی های فیلم می توانست آن را از یکنواختی دور کند اما چون مدت فیلم کوتاه است و موضوعات پرداخته شده متنوع هستند، مخاطب قبل از آن که به راوی عادت کند و کمی او را بشناسد با راوی جدید روبرو می شود و مجددا از ابتدا فرآیند معرفی راوی و خطر زیست محیطی جدید. نکته منفی دیگر با توجه به این گزاره که مخاطب مستند عموم مردم هستند، نمایش بیش از اندازه صحنه های مشمئزکننده است، بدون شک اگر این فیلم برای مخاطب خاص، به عنوان نمونه کارشناسان محیط زیست ساخته شده بود این اتفاق محل اشکال نبود اما مثلا نشان دادن محتویات درون معده یک پرنده حال بسیاری از تماشاگران را بد می کند و موجب می شود آن ها نتوانند ادامه مستند را در شرایط مطلوب تماشا کنند. آخرین مورد حائز اهمیت ارائه ی راه حل برای مشکلات و دردها در مستندهای این چنینی است، هرچند که از زبان کارشناسان و در میان توضیحاتشان توصیه هایی را می شنویم اما راه حل های بیان شده در این مستند در قیاس با صحنه های تلخی که فاجعه های طبیعی درست شده به دست انسان ها را به تصویر کشیده اند تقریبا هیچ هستند.


تیتوی کوچک و بیگانه ها / پائولا لیویا رندی / ایتالیا

با فیلمی فانتزی محصول ایتالیا روبرو هستیم با این مضمون که پروفسوری سالهاست در یکی از بیابان های آمریکا در نزدیکی منطقه ممنوعه 51 روی پروژه ارتباط با موجودات بیگانه و فرازمینی کار می کند و خلقیاتی خاص خود را دارد، ناگهان فوت برادرش باعث می شود برادرزاده هایش یعنی یک پسر بچه و یک دختر نوجوان میهمان او می شوند و او سرپرست آنها، اتفاقی که با زندگی روزمره پروفسور در تضاد است و باعث ایجاد یک گره دراماتیک در داستان می شود. فیلم شامل چند ایده اصلی است که شاید قابل بحث ترینشان این باشد که بشرِ نیست انگار امروزی در جنبه های متفاوتی در زندگی اش به بن بست هایی رسیده و به دنبال راهی برای رها شدن از این دنیا و نیل به بی نهایت هاست، او این حقیقت را پذیرفته که مرگ نمی تواند فنای آدمی و پایانی برای او باشد، اصل موضوع را پذیرفته ولی هنوز در چگونگی های این ماورا دچار تردید است. در این فیلم برای یافتن این سوال جدی اش به سراغ ارتش آمریکا و تجهیزات پیشرفته آن می رود و روایت را بشدت هالیوودی می کند که همین باعث هدر رفتن ایده و سطحی شدن اثر می شود. ساخت فیلم برای مخاطب اصلی اش که نوجوانان و جوانان هستند قابل قبول است و اشاراتی هرچند اندک به مفاهیمی عمیق در خلال داستان مخاطب بزرگسال را هم تا انتها با فیلم همراه می کند و خیال او را هم کمی قلقلک می دهد.


خانه کلمات / تاراس تومنکو / اوکراین

با مستندی روبرو هستیم که سوژه ای بسیار جذاب دارد و دارای این قابلیت است که از آن فیلم های مستند و داستانی دیدنی ای ساخته شود، در سال 1930 استالین دستور می دهد شهرکی در خارکیف ویژه ی ست نویسندگان و اهالی ادبیات اوکراین ساخته شود، اما این دستور از سر لطف استالین نیست و اتفاقا راهکاری برای زیر نظر گرفتن راحت تر این افراد است! از همان دقایق اول متوجه می شویم شیوه ی ساخت و لحن مستند مانند مستندهای چند دهه پیش است و حتی به این شک میفتیم که نکند این مستند، ساخته ی سال های دور است و با نسخه بازسازی شده آن روبرو هستیم، اما با بررسی دوباره می بینیم که سال 2017 تولید شده و همچنان تعجبمان از نحوه ی روایت آن ادامه دارد! نویسندگان ساکن خانه کلمات تک تک معرفی می شوند و از حال و روزشان در آن دوره سخن به میان می آید، تعداد آن ها زیاد است و بیشترشان شهرت جهانی ندارند، بیننده طبیعتا آن ها را نمی شناسد و همین امر سبب می شود درگیر فیلم نشود و انگیزه ای برای پیگیری آن تا دقایق پایانی نداشته باشد، در واقع انگار این فیلم منحصرا برای مخاطب ادیب، یا آشنا با اوکراین و ادبیات اوکراین ساخته شده است و همین یکی از دلایلی است که نمی توان آن را اثری جهانی دانست. عامل دیگری که مخاطب جهانی را از فیلم دور می کند صداگذاری و لحن نریشن است که علی رغم جدی و رسمی بودن متن، کمی مایه های طنز در خود دارد و گوینده های متن که چقدر بد انتخاب شده اند و چقدر بد روایت می کنند! در مجموع با مستندی بد و پر از اشکال روبروییم که پذیرفته شدن آن در جشنواره جهانی فجر جای شگفتی بسیار دارد!


در جستجوی خانه خورشید / مهدی باقری / ایران

در جستجوی خانه خورشید مستندی درباره قسمتی از محله عودلاجان تهران یعنی خیابان ناصرخسرو و اطرافش است که به تحولات تاریخی، ی، اجتماعی آن می پردازد و البته توضیحات مفصلی هم درباره خورشید و خانه آن (نام مستند) می دهد. بزرگترین اشکال این فیلم مانند خیلی از آثار مشابه این است که مضمون کار برای مخاطب دغدغه نبوده و در طول کار هم نمی شود و بدین ترتیب بیننده مجاب نمی شود که با اشتیاق و کنجکاوی مستند را دنبال کند، سوژه این فیلم کاملا شخصی است و قطعا با توضیح تاریخچه و موارد مشابه تغییری در حس تماشاگر ایجاد نمی شود، روندی که تقریبا تا آخر فیلم ادامه دارد و کارگردان با خیال خودش و برای خیال خودش روایت می کند، نکته جالب دیگر واکنش تماشاگران خارجی به این مستند بود که از همان دقایق ابتدایی به کلی گیج شده بودند، به خصوص که مستند نریشن های بسیار طولانی و بعضا گنگ دارد و مشخص نیست باید به آن به دید یک مستند تاریخی بنگریم یا اجتماعی یا روایتی خاطره گونه یا . فیلمبرداری مستند هم در برخی صحنه ها (مانند صحنه بالا رفتن از داخل مناره های مسجد) اذیت کننده است و فیلم را بیشتر به سمت یک خاطره نگاری شخصی سوق می دهد تا مستندی استاندارد در مقیاسی جهانی! المان های آشنای استفاده شده مانند ساختمان های مشهور یا موسیقی های خاطره انگیز موجب می شوند بیننده مستند را تا پایان دنبال کند اما همچنان در مجموع مستند در جستجوی خانه خورشید به دلایلی که به اختصار گفته شدند اثری ضعیف و نه در حد و اندازه های نماینده سینمای مستند ایران در جهان است.


منبع سایت نقد سینما


یا حق

 

فیلم «مارموز» ساخته کمال تبریزی که فیلمنامه آن را آیدین سیار سریع نوشته است بالاخره پس از حواشی فراوان در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش درآمد. از اساس این فیلم برای فروش در گیشه ساخته شده و فاقد ارزش هنری است اما از این جهت که در جشنواره جهانی فجر پذیرفته شده و یکی از نماینده‌های ایران است (که حضور فیلم در چنین جشنواره‌ای خود جای بحث جداگانه دارد) نکاتی چند را درباره آن مرور می‌کنیم:

فیلمنامه اثر ایرادهای جدی دارد و مشخص است صرفا روی شوخی‌ها بنا شده نه شخصیت‌پردازی درست و توالی منطقی اتفاقات. شوخی‌ها در بعضی مواقع آنقدر اغراق شده و کاریکاتوری می‌شوند که اصل داستان را که به‌ خودی خود هم کیفیت قابل قبولی ندارد به حاشیه می‌برند، گویی تعدادی از طعنه‌ها به زور در فیلم گنجانده شده‌اند تا مبادا تیتر ی‌ای از چند سال اخیر کشور دست نخورده باقی بماند.

شخصیت آزاده صمدی از اساس اضافی است و هیچ نقشی در داستان و اتفاقات ندارد، تنها کارکردش این است که باعث شده بخشی از فیلم در ترکیه فیلمبرداری شود که از قضا صحنه‌های خارج از کشور فیلم هم چند پله از باقی قسمت‌های آن عقب‌ترند. مشخص نیست چرا فیلمسازان ما اخیرا بر خود واجب می‌دانند به هر نحوی که می‌شود حتی به قیمت ضربه خوردن داستان و چند برابر شدن هزینه‌های تولید، قسمتی از فیلم‌شان را در کشورهای همسایه بسازند! از معدود نکات مثبت فیلم هم می‌توان به شروع آن یعنی سخنرانی قدرت الله صمدی در مجلس خیالی‌ای که در خانه‌اش ساخته اشاره کرد.

 

اگر بخواهیم «مارموز» را با سایر آثار کمال تبریزی مقایسه کنیم بهترین گزینه فیلم مارمولک است، به نظر می‌رسد انتخاب نام «مارموز» برای فیلم هم بی‌ارتباط با مارمولک نباشد! خط اصلی داستان در هر دو فیلم فاقد انسجام است، انگار تعدادی شوخی از ابتدا وجود داشته و به هر نحوی برای اتصال آنها به هم و تشکیل یک فیلمنامه سینمایی تلاش شده است، هرچند که در این مورد قصه مارمولک قوی‌تر است. شوخی‌های مارموز هرچند که برخی لحظات مخاطب را می‌خنداند اما بسیار سطحی، تکراری و ماحصل جمع‌آوری متلک‌های ی مردم در چند سال گذشته است، بر خلاف مارمولک که دست روی سوژه‌ای ناب و دست نخورده گذاشته بود و شوخی‌هایش بعد از پخش فیلم، تازه به جامعه و ادبیات طنز مردم راه پیدا کردند، علاوه بر آن در دقایقی از «مارمولک» در پس طنز کلامی آن مفاهیمی مهم و اثرگذار قرار داشت، از حیث بازیگری هم پرویز پرستویی عملکرد بهتری نسبت به حامد بهداد این فیلم داشت. «مارموز» به اذعان مخاطبان سقوط آزادی برای «کمال تبریزی» پس از مارمولک و مانند فیلم‌های اخیر او یکی از ضعیف‌ترین آثارش به حساب می‌آید، اما گویا سازندگان اثر تلاش دارند با شبیه سازی حاشیه‌هایی که برای «مارمولک» پیش آمد فروش گیشه آن را تضمین کنند.

 

منبع سایت نقد سینما


حسین شمقدری مستندسازی جوان، تجربه‌گرا و در حال رشد است که با سه گانه «میراث آلبرتا» شناخته می‌شود و این بار هم در ادامه راه جذابی که در پیش گرفته، با مستند انقلاب جنسی به سراغ ایده‌ای جنجالی و کمتر پرداخت شده رفته است.

مسائل جنسی یکی از موضوعات همیشه حساسیت برانگیز برای مخاطب بوده است و در فرهنگ عمومی جامعه ما گفتگو دراین‌باره جز در خرده فرهنگ‌های خاص همواره نکوهیده بوده است. نکات ناگفته و حل نشده بسیاری در ابعاد و زوایای گوناگون آن وجود دارد و به همین دلیل انتخاب چنین مواردی برای تحقیق و روشنگری در صورتی که به درستی انجام شوند و نتیجه مفیدی حاصل شود امری مبارک است.

درباره مستند «انقلاب جنسی» اما شاید بزرگترین ضعف آن است که هیچ فکر و روند ثابت موضوعی در آن دیده نمی شود و صرفا مجموعه ای از مصاحبه ها و تصاویری که شاید به تنهایی برای بیننده جذابیت داشته باشند کنار هم قرار گرفته اند. در حالی که مسئله مطرح شده در هر سکانس می توانست به تنهایی موشکافی و تبدیل به یک مستند دقیق شود.

در مرجع رسمی عرضه مجازی این فیلم در بخش خلاصه داستان آمده:

1. مستند انقلاب جنسی، آزادی‌های جنسی در ایران را نمایش می‌دهد

2. با نگاهی متفاوت به زیستِ جنسی مردم هلند، فرانسه و اسپانیا تلاش می‌کند تا مخاطب را نسبت به دنیای غرب نزدیک‌تر کند.

اولین سوال این است که جمله اول و دوم از اساس چه ارتباطی با هم دارند و چرا مکمل هم شده اند؟ (ایده ای که ظاهرا هدف نهایی این فیلم است) مخاطب با تصاویر و گزاره‌هایی -به طور جداگانه- درباره این دو جمله مواجه می شود اما به اصل کار که باید حلقه وصلی میان این دو و عامل ارتباط آنها باشد ابدا اشاره‌ای نمی شود.

مشکل دیگر تنوع زیاد مطالب مطرح شده و توقف سطحی روی آنهاست: انقلاب جنسی غرب، آموزش های جنسی در غرب، سن آغاز رابطه جنسی، چگونگی ی این غریزه در ایران، وضع پوشش و آرایش افراد در داخل و خارج، حجاب اجباری، باورهای کلیسا و اسلام، همجنسگرایی و. سرفصل هایی مهم و گیرا هستند که هرکدام چند لحظه مورد گفتگو قرار می‌گیرند و رها می‌شوند. این‌طور بر می‌آید که سازنده بدون هدف و فیلمنامه به سراغ مصاحبه و تصویربرداری از سوژه‌هایی با تنوع بالا و در ظاهر جذاب که همگی به نوعی در دایره غرایز جنسی می گنجند رفته و سپس در میز تدوین هم همین رویه را ادامه داده و فقط صحنه‌های جالب و بامزه را کنار هم قرار داده تا تماشاگر در نگاه اول جذب کار شود و کمی هم بر جنجال کار اضافه کند.

معضلی که در بیشتر دقایق فیلم گریبان‌گیر آن است عمیق نشدن و غیر کارشناسی بودن صحبت هاست که باعث می شود در بهترین حالت احساسات لحظه ای و زودگذر مخاطب را برانگیزد. شاید سازنده علاقه داشته بدون جهت گیری و تحمیل نظر شخصی اطلاعات دریافتی اش را ارائه کند اما دچار افراط شده و متاسفانه قسمت مهمی از رسالت مستندسازی یعنی تامل در مشاهدات و یافتن راه‌حل در این فیلم، در مرتبه دوم از نظر اهمیت دیده می شود. نقل‌های راوی از دیدگاه های اسلام یا نظرات حجت‌الاسلام قاسمیان هم فضایی کاملا متفاوت با دیگر دقایق مستند دارد و از کار بیرون می زند.

عبارت «انقلاب جنسی غرب» دو واقعه را به یاد می آورد، یکی دهه 60 میلادی و ماجراهای معروفش و دیگری اتفاقات دهه 20 میلادی و ظهور فلپرها، اما در اثر حسین شمقدری تنها بیان می شود که 200 سال قبل یک انقلاب جنسی در غرب رخ داده و هنجارها تغییر کرده‌اند، توضیح کوتاهی که در شان یک اثر مستند نیست. چرا که اگر ریشه ای بررسی کنیم، در نازل‌ترین تعاریف در فیلم مستند هم باید تک تک تصاویر و جملات و نریشن‌ها صریح، قابل بررسی و علمی باشند. مستند «بازگشت گمورا» ساخته جواد صافی با همین مضمون علی‌رغم ضعف‌ در تصویری کردن پژوهش خود، با کوششی که در جهت تحلیل و ژرف‌یابی ماجرا کرده، بسیار دغدغه‌سازتر عمل می‌کند.

در کنار این مسائل چند اشکال تکنیکی نیز از کیفیت کار کاسته است: صحنه ای که راوی روی زمین خوابیده و با دوربین صحبت می کند هیچ منطقی ندارد! میکروفون بزرگ و سیم دار هم توی ذوق می زند و به نظر می رسد تقلیدی از برنامه ای خارجی است، با ذکر این نکته که در آن برنامه و نمونه های مشابهش با دلیل، این گونه استفاده از ابزار را می بینیم و به بیانی آن میکروفون شخصیت دارد اما در این مستند که اکثر زمان آن را همین مصاحبه ها تشکیل داده اند چنین گفتگوهایی شکل زیبایی ندارند و بی سلیقگی دیگر، نمایان بودن فرستنده میکروفون روی لباس مجری است!

مجری در لحظاتی که رو در رو با دوربین حرف می زند حلقه در دست ندارد، نکته ی ریزی که در چنین مستندی ایراد قابل توجهی است و سوالات زیاد اما بی موردی را در ذهن تماشاگر ایجاد می کند. اصل حضور سازنده فیلم در تمام صحنه ها به عنوان مجری یا کارشناس و این که در چه مواردی برای بهبود فرم، اجازه این کار را داریم هم جای صحبت بسیار دارد.

در مجموع گروه تولید روی موضوعی جدی، مغفول و نیازمند بحث برای همه دست گذاشته اند اما ای کاش این اندازه کلی و احساسی کار را نمی ساختند و روی یک جزء این مسئله تمرکز و تعمق می کردند تا مستندشان تاثیرگذاری و ماندگاری بیشتری داشته باشد و آخرین مطلب این که چنین اثری چه مقدار در تفکر بیننده ای که موضعی مخالف با سازندگان دارد تغییر یا حتی تلنگر ایجاد می کند؟ آیا اصلا این افراد هم به تماشای مستندهای این چنینی می نشینند و در دقایق ابتدایی آن را پس نمی زنند؟ چقدر در گفتگو با عقیده ی مخالف خود تخصص داریم یا تلاش می کنیم؟


منتشر شده در نقدسینما و عین


یَا عَظِیما لا یُوصَفُ

در اول وصف تو مانده ایم .



"پلژر گاردن" نام اولین فیلم استاد آلفرد هیچکاک است. نام فیلم را ترجمه نمیکنم چون نام تالار نمایش مشهوری در لندن است. همه چیز از این تالار آغاز می شود و دو دختر رقصنده به نام های جیل و پتسی که اتفاقی با یکدیگر آشنا می شوند غافل از این که چه آینده ی پر فراز و نشیبی با هم خواهند داشت و زندگیشان به طرز تلخی به هم گره خواهد خورد .



با فیلمی صامت روبرو هستیم اما هیچ گونه کمبودی در قصه گویی ، انتقال حس ، تعلیق و چیزهای دیگری که یک فیلم میتواند به مخاطب ببخشد احساس نمیکنیم چون آلفرد کبیر اما در آن زمان جوان :) با تصاویر حرف میزند ، دقیقا مثل پنجاه و چند فیلم بعدی اش.

نکته ای که من را شگفت زده کرد دغدغه ی او درباره روابط و کنش های محسوس میان آدم های عادی بود (که البته با روایت این کنش ها آن آدم ها را برای تماشاگر به شدت خاص میکند) ، در سایر فیلم هایش همیشه شاهد این مساله بوده ایم اما نکته جالب سابقه ی آنهاست ، من کمتر کارگردانی را می شناسم که از ابتدای کارش فکر و پس از آن اجرایی چنین محکم و میخکوب کننده داشته باشد.

تا جایی که تاریخ سینما را خواندیم در آن سالها فیلمی با این حجم از دغدغه های محسوس و انسانی به سختی یافت میشود ولی واقعیت این است که هیچکاک تقریبا هیچ گاه اسیر جو سینمایی زمانه اش نشد و همیشه کار خودش که شامل خیالات نابش بوده را پی میگرفته :)



جالب است بدانید پلژر گاردن از رمانی با همین نام اقتباس شده. خیلی سعی میکنم کمی فکر هیچکاک را بخوانم حین تماشای آثارش که تا به حال نتوانستم! اما واقعا چگونه قادر است مفاهیمی مثل عشق ، اغوا ، خیانت ، صمیمیت و . همه را در یک فیلم اینقدر تکان دهنده و ماندنی نمایش دهد ؟! تا کمی متن طولانی می شود عذاب وجدان سراغم می آید که وقت مردم را نگیر ! داستان فیلم را هم تعریف نمی کنم که لذت دیدنش را برای شما کاهش ندهم. دعایمان کنید :)


لینک دانلود فیلم


یَا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ

به چی مون بنازیم جز تو ؟!


یاحق


39 پله نام یکی از اولین آثار مهم آلفرد هیچکاک است ، فیلمی که در سال 1935 در انگلستان ساخته شده و لقب فیلم سال این کشور را هم یدک میکشد ، هرچند که شخصا معتقدم لیاقتش خیلی بالاتر از چنین القابی است و مثل سایر آثار هیچکاک ارتباط تنگاتنگی با زندگی دارد.



39 پله با همان موسیقی ابتدایش کار حسی را آغاز میکند ، گویی مخاطب منتظر باز شدن پرده نمایشی هیجان انگیز و پر اضطراب است که اتفاقا در ادامه این پیش بینی کاملا محقق میشود. انتخاب این موسیقی خیلی درست و بجاست و در موضعی کاملا مخالف با مواردی قرار دارد که وقتی تصویر کم میاورند یا بهتر بگوییم قصه گویی تصویری نمیدانند و نمی توانند ، موسیقی را تبدیل به طنابی میکنند که با آن تماشاگر را تا پایان فیلم نگه دارند ، ما را که نمی توانند نگه دارند :) 


39 پله


میزانسن از ابتدا (دقیقا از اولین صحنه ها) این گونه می نمایاند که نباید زیاد به شخصیت اول نزدیک شویم و من شخصا این نشانه های مهم اما مغفول مانده ی فیلم های هیچکاک را فکر شده و نه از سر تصادف می دانم ، البته که میتوان فیلم های این مرد چاق دوست داشتنی را معمولی دید و باز هم لذت فراوان برد و این هم مجددا از هنر اوست. (همین جا تا فراموش نکردم بگویم که حتما و با وجود همه ی مشقت های زندگی کتاب "همیشه استاد" مسعود فراستی را که نگاهی بر زندگی و تمام آثار آلفرد بزرگ دارد بخوانید حتی اگر نشد تورقی کنید که بی نظیر است.)



هنوز درباره دلیلش به قطعیت نرسیدم اما به هر حال فضا به سرعت صمیمی میشود و تو خود را میان تماشاگران مجلسی با نمک اما پرماجرا میبینی و بعدتر از یکی از افراد گیج و متعجب در هیاهو می شوی و دیگر ادامه داستان را تعریف نمی کنم ، اما تا پایان فیلم عمیقا با حوادث و شخصیت ها پیوند میخوری و خودت را آنجا میبینی ، اتفاقی که در فیلم های امروزی خیلی نادر است ، برخلاف سینمای کلاسیک



در این کار دیالوگ همیشه فرع است و تصویر است که قصه میسازد ، حس میکنم همین یک جمله کافیست ! .



ناگفته ها زیاد است از این فیلم و زوایا و خفایایش اما سرتان را درد نمی آورم :)


لینک دانلود فیلم

لینک دانلود زیرنویس



یَا مَنْ أَحْصَى کُلَّ شَیْ‏ءٍ عَدَدا

هیچی نیستیم ، همه چی تویی :)



یاحق


چند نکته پیرامون #انتخابات :



بیایم قول بدیم از فردای انتخابات با هر نتیجه ای که داشت دست به دست هم بدیم برای رشد و پیشرفت ایران اسلامی ، برای چند روز هم که شده تعصبات کورکورانه رو بذاریم کنار و دعای خیرمون رو بدرقه راه منتخب مردم کنیم . 


اگر اعتراضی داشتیم به انتخابات یا حتی به چیزای کلی تر و بزرگ تر ، اون رو با شیوه درست و با استدلال بیان کنیم ، هر عقل سلیمی قبول داره که اردوکشی خیابونی و آشوب و آتیش زدن به جز پشیمونی چیزی نداره .


بیایم همه با هم از فردای انتخابات یخورده درس منطق بخونیم تا بتونیم حرف همدیگه رو بفهمیم و بحثامون به نتیجه برسه ، به خدا قسم که این #منطق تو دنیا و آخرت به دردمون میخوره .


مایی که دو هفته منتهی به انتخابات خودمونو میکشیم و میشیم ی ترین آدم رو زمین ، بیایم تو طول این چهار سال هم کمی مطالعه کنیم ، حرف بزنیم و خلاصه در جریان باشیم نه این که دم انتخابات با چهارتا کلیپ و شایعه به هر سمتی بچرخیم .


پایه فکرمون رو انقدر قوی کنیم تا رأیمون که تعیین کننده آینده کشورمونه با نظر یه خواننده ، مداح ، بازیگر و حتی تمدار و عالمی که بدون استدلال کافی حرف میزنه تغییر نکنه .


گاهی وقتا از بیرون به خودمون و حرفامون نگاه کنیم و انقدر مطمئن نباشیم که حق با ماست همیشه. یاد بگیریم حرف همدیگه رو #بشنویم و نترسیم از این که شاید مواضع گذشتمون اشتباه بوده ، انسان جایزالخطاست ولی جایز نیست بر خطاش باقی بمونه .


کسی که تو بحث های مختلف همفکر ما نیست #دشمن ما نیست! فردی که در جبهه مقابل ماست #بی_فکر و #بی_دین هم نیست! یه کم بازتر فکر کنیم .


یادمون نره که تو نا امن ترین منطقه دنیا تو کشوری امن و با خیالی راحت داریم انتخابات برگزار میکنیم ، قدرتمندی #شیعه تو این مقطع زمانی رو قدر بدونیم .


آخر از همه هم این که عاقبت هممون یه مشت خاکه ، واسه هرچیز بی ارزشی دل نشکنیم و برای هم دعا کنیم



28 اردی بهشت 96 ، شب انتخابات



یَا مَنْ هُوَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ

فقط تو رو داریم :)


نکاتی پیرامون "صدای مردم" ، دومین مستند تبلیغاتی سید ابراهیم رئیسی


"صدای مردم" ساخته فیلمساز جوان ، مهدی نقویان ، با همان فرمول موفق مستند میرسلیم یعنی تصاویری واقعی از اعتراضات مردم آغاز میشود ، روشی که تکراری اما همچنان برای مخاطب حس برانگیز است.


اولین اشکال کار مخلوط کردن تصاویر اعتراضات با وعده های کاندیدای مورد نظر است ، این پرش های سریع جلوی اوج گرفتن احساسات بیننده را میگیرد. ایده نمایش چهره های اقشار گوناگون مردم و حالات صورت آنها با توجه به سخنان نامزدها نو است اما میان تصاویر انبوه و شلوغ و حرف های زیاد مستند گم میشود ، چنین ایده ای اگر در قالب کلیپ هایی کوتاه در فضای مجازی عرضه میشد کارکرد بهتری داشت. 


مفهوم "مردم" و شنیدن حرف آنها به درستی در اولویت توجه بوده که بیشتر موفقیت اثر هم مدیون همین امر است. از دیگر نکات مثبت کار میتوان به صحنه گل کوچیک بازی کردن در کارخانه ارج که به زیبایی بیکاری کارگران را نشان میدهد یا استفاده بهینه از صحبت های مردم عادی هنگام ثبت نام در وزارت کشور برای انتخابات ۹۶ نام برد. شعرخوانی علی انسانی در وصف کاندیدا از قسمت های دلنشین فیلم بود و چه خوب که با مفهومی که در مستند بر آن تاکید خاصی شد (خادمی امام هشتم (ع)) هم راستا بود.


اما تصاویر بی معنی فراوان که غالبا از جمعیت تهیه شدند و کات های زیاد کیفیت فیلم را پایین آورده ، قاب بندی ها هم بعضا با مشکلاتی اساسی روبرو اند و تکان های بی مورد دوربین از موارد منفی قابل توجه است. لحظاتی خصوصی با رئیسی هم در مستند گنجانده شده اما خیلی خشک هستند و هدف سازنده که نزدیک شدن تماشاگر با کاندیداست را برآورده نمیکند. دیگر اشکال بزرگ کپشن های طولانی است که کنار کلیپ های مشکلات مردم می آید ، قطعا تعداد کمی از مخاطبان آنها را کامل میخواندند و به این ترتیب تصاویر کناری کارکرد لازم را نداشتند در حالی که میشد با سوار کردن نریشن هایی کوتاه و گویا روی تصاویر به بهترین بازده ممکن رسید.


جمله رئیسی درباره خادمی امام رضا (ع) خوب است اما چرا دوبار در مستند آمده ؟! موسیقی اثر در برخی دقایق مفید و متناسب است اما در بعضی صحنه ها هم خلأ موسیقی بشدت احساس میشود. ترانه ها اما اجرایی ضعیف دارند و چیزی به فیلم اضافه نکرده اند. تبلیغ میتینگ انتخاباتی در پایین مستند هم از غیر حرفه ای و عجیب ترین مواردی بود که شاهدش بودیم!


در مجموع "صدای مردم" نسبت به "کنسرت مردم" (مستند اول رئیسی) که از ضعیف ترین آثار تبلیغاتی امسال بود پیشرفت قابل توجهی داشته و در زمره آثار قابل قبول دور دوم مستندها قرار میگیرد هرچند که تا یک مستند انتخاباتی قوی هنوز فاصله زیادی دارد.


منبع : عین و نقدسینما


نکاتی پیرامون دومین مستند تبلیغاتی اسحاق جهانگیری


دومین فیلم تبلیغاتی جهانگیری پیشرفت بسیار بزرگی نسبت به اولی است و با کمی اغماض میتوانیم آن را "مستند" بنامیم هرچند که هنوز فقدان فیلمنامه و سیری مشخص کاملا محسوس است.


این گونه میتوانیم به نبود فیلمنامه پی ببریم که توالی مصاحبه ها و گزارش ها اهمیتی ندارد و ترتیب آمدن آنها مفهومی را نمیسازد. وقتی قصه ای درکار نباشد تدوین هم از هنر به یک تکنیک خام تبدیل میشود. مشکل خاصی در تدوین فیلم از نظر تکنیکی دیده نمیشود. 


سازندگان این اثر هم از فن "استفاده از صحبت های رقیب" بهره برده اند هنگامی که در ابتدای مستند صحبت های تند قالیباف درباره جهانگیری را میشنویم ، البته این بار برخلاف نمونه های مشابه از نطق رقیب برای مظلوم نمایی کاندیدا استفاده شده و موفق هم بوده که البته این تفاوت به دلیل موضع دفاعی جهانگیری در رقابت های انتخاباتی این دوره است.


سعی شده مستند کمی المان های آشنای آثار تبلیغاتی را پیدا کند به طور مثال خاطره ای که نامزد مورد نظر نقل میکند و تصاویری که از رقص محلی میبینیم اما تقلیدی بودن آنها توی ذوق میزند و از همین جاست که بیننده متوجه میشود با مستندی اختصاصاً برای جهانگیری روبرو نیست که در ادامه و با نمایش گردهمایی حامیان و نواخته شدن آهنگ تبلیغاتی او در انتهای کار ، مستند به اثری مشترک برای و جهانگیری تبدیل میشود.


لوکیشن هایی که در آنها گفتگو با کاندیدا انجام میشود کاملا برعکس مستند اول خیلی متنوع هستند ولی متاسفانه نشانی از پیوستگی میان آنها ، چه در نماها چه در متن سخنان دیده نمیشود تا صحنه های آخر که کمی ثبات بیشتری دارند اما نما و صحبت های پر اشکال مجری اینجا هم کار را خراب میکند.


مجری لحنی کتابی و بسیار خشک دارد که برای چنین مستندی اشتباه است علاوه بر آن سوال ها هم حساب شده نیستند ، انتهای اثر هم همان کلیشه این روزهاست ، موسیقی و تصاویری از افتخارات ملی. در مجموع این مستند هم مانند قبلی چیز خاصی برای نشان دادن ، تغییر نظر و یا روشنگری مخاطب و جذب رای نداشت اما گامی رو به جلو برای سازندگان آن بود.


منبع : عین و نقدسینما


نکاتی پیرامون اولین مستند تبلیغاتی محمدباقر قالیباف



مستند با نمایش تصاویری از نقاط مختلف ایران و سخنانی از قالیباف آغاز میشود و پس از کمی تلاش برای برانگیختن غرور ملی مخاطب خیلی سریع به سراغ یکی از اصلی ترین عناصر کار میرود ، مردمی بودن و توجه به قشر ضعیف جامعه. تصاویر بازدید او از مناطق محروم هرچند صورتی تکراری در مستندهای تبلیغاتی دارد اما هنوز بر بیننده موثر واقع میشود.


تیم سازنده برای نمایش متفاوت سخنان قالیباف به جای جمع آوری آرشیو صحبت های او از تکنیک سالن خالی استفاده کرده اند که نمونه داخلی اش را کم دیده ایم و نشان از فکر خلاق آنها دارد. 


تشریح سوابق و اهداف نامزد به صورت متکلم وحده نیست و از مردم هم به خوبی استفاده شده اما هنوز جا دارد سخنان قالیباف کوتاه تر و یا خودمانی تر شود تا تماشاگر دچار شعارزدگی نشود.


حضور موثر همه ی اقشار در فیلم از دیگر نکات قابل توجه آن است ، شهری ، روستایی ، مهندس ، راننده ، ساکنان گرمخانه و .

زمان مستند هم تقریبا به طور مساوی میان انتقاد از وضع موجود و بیان دستاوردهای گذشته و اهداف کاندیدا تقسیم شده.


فیلمبرداری کاملا استاندارد است و در زمان بیان دستاوردها زیباترین نماهارا از شهر و افراد و چهره های خندانشان میبینیم و در هنگام بیان دردها، سختی ها و مشکلات به گونه ای دردآور به تصویر کشیده میشوند.


تدوین کار به صورتی انجام شده که از ابتدا تا انتها با روایتی پویا طرفیم و با زیرکی از لحظه لحظه وقت استفاده شده اما پیوستگی مفهومی اثر چند مرتبه به دلیل همین ریتم تند از دست میرود. استفاده از گفته رقیب (اسحاق جهانگیری) و پاسخ به او هم از اثرگذارترین تکنیک های تبلیغات انتخابات میباشد.


حرف های مردم درباره تاسیس ۱۱۰ و احساس آرامش با دیدن پلیس خیلی طبیعی درنیامده و از کار بیرون میزند اما احساسی ترین بخش فیلم که بازدید قالیباف از آسایشگاه کودکان معلول است مخاطب بدون موضع گیری قبلی را خوب درگیر میکند.


در مجموع این مستند در میان آثار دور اول هم از نظر فنی از سایر رقبا جلوتر و هم بر مردم تاثیرگذارتر بود اما اگر کمی از ژست شعاری آن (هم در مصاحبه های مردمی هم در صحبت های قالیباف) کاسته میشد شاهد نتیجه بسیار مطلوب تری می بودیم.


منبع : نقدسینما و عین


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

لایت باکس عکاسی پرتابل Matthew Wendy دارک وب زندگی ایرانی Tammy یک مرد آبی امام رضا (علیه السلام)